حسین هاآریو
چند شب پیش توی حیاط مسجد داشتم بازی می کردم...
سوار چرخونک شده بودم و طبق معمول با پازدن،خودم چرخونک رو می چرخوندم
مامانی روصدا زدم وگفتم ،مامانی بگو حسن بیاد منو هل بده
مامانی گفت داداش حسین این دور وبرها نیست
گفتم داداش حسین رو نمی گم،اون یکی حسین
مامانی فراموش کرده که یه دوست خوب زامبیایی دارم
که گاهی با مامانش میاد مسجد واسمش حسین هست
چون چند وقتی بود خبری ازشون نبود ولی اون شب اومده بودن...
خلاصه هی مامانی با تعجب می گفت کدوم حسین؟حسین دیگه کیه؟
بعد از کلی سروکله زدن بامامانی یهو گفتم حسین ها آریو رو می گم....
همونی که دنبالش بودم انگلیسی زبانه
وقتی به هر کس می رسه،هلو ها آریو می گه....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی