درس زندگی در دستان کوچک.....
شب
شب جشن وسرور است...
همه گرد هم جمع شده اند
تـــــــــــــــا
با هـــــــــــم شادی کنند...
شام صرف شده
ومیز دسر در حال آماده سازی....
حرکت به سمت میز دسر
کم کم شروع شده
ودر اندک زمانی سرعت می گیرد....
چشمان تیز بین ،
شیرینی خوش آب ورنگی را
در دست دوست رصد می کند
ازمادر خواهش می کند
تا با او بر سر میز بیاید
وشیرینی دلخواه را به کف آرد
میز خیلی بلند نیست،
انتخاب شیرینی به خودش واگذار شده...
یک ور انداز کوتاه ویافتن همان شیرینی...
ظرف شیرینیِ برگزیده
درست در مقابل .....
دستان سفید وکوچکش اما
در بین دستان بزرگترها گم می شود.....
صحنه بعد....
دستی خالی
بر دیسی خالی
ودرسی بس بزرگ
شادی هیچ گاه از دست نمی رود
حتـــــــــــــــــــــــــــــــی
اگر آنچه دوست می داری،
به دست نیاوری......
اون شب
اون بچه هِ
یه کاپ کیک خوشمزه
وکمی حلوای شیر وخامه نصیبش شد
شاد شاد شد...
عجب درس خوبی بود ها ....