از دعا.....تا بازی......
امروز عرفه بود
همراه
بابابزرگ حانم
مادر نرگس جانم
دایی سعید جانم
مامانی وآبجی گله
اومدیم قم
یه کم دعا طولانی شد....
برای همین من وآبجی جان مشغول امورات دیگه شدیم
پریناز جانم,داره موهای منو هم با برس خودش
مرتب می کنه
آبجی است دیگر
خوشحال وخندانم که هست.....
غروب به جمکران اومدیم
خیلی باصفابود
کلی بازی کردیم
در فضای باز مسجد
دایی جان حنید وخانواده ی محترمشون هم,دقایقی بعد به ما ملحق شدند
یه شام خوشمزه هم از قم گرفته بودند
واقعا عالی بود
همه از غذا لذت بردیم واز دایی جان ادرس غذاپزی رو پرسیدیم
خیابان سمیه,غذاپزی قوام,حتما یه سر برید
ممنونم از همه عزیزانم که به ما لطف دارن
روز وشب خیلی خوبی بود
برای همه یه عالمه دعا کردیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی