محمدصالح عزبزمحمدصالح عزبز، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

کوچک وشادمانه...صالح خوب خانه....

تصویری از مهربانی.......(از مسابقات کرلینگ تا خاطرات حراره)

1396/12/5 1:19
336 بازدید
اشتراک گذاری

امروز داشتم تی وی می دیدم,

شبکه ی ورزش,

مسابقات کرلینگ,

بین دو کشور سوید و کانادا,

وسطای مسابقه,

یهو داد زدم...

مامان مامان بدو بیا....

بدو بیا ببین چقدر شبیه حسینه

مامانی سریع اومد وگفت

کی رو می گی...شبیه کدوم حسین

آخه ,یه حسین خاله مریم داریم , پسر خاله م

یه حسین داریم که پسر دختر عموی مامانم هست

بهش می گیم حسین خاله لیلا...

من هر دوشونو دوست دارم,

گفتم 

ببین مامان ,اون بازیکنه,

بعد نشونش دادم کدومو می گم

وادامه دادم,ببین چقدر شبیه حسینه

مامانی گفت

شبیه حسین خاله لیلا ؟

 گفتم ننننننننه

شبیه حسین آقای سرحدی......

مامانی حسابی تعجب کرده بود

وباهمون حالت تعجبش گفت آاااااااااره

چقدر شبیه,

خیلی شبیه بود , یه هوا بورتر.....

آخه مامانی همیشه فکر می کرد,

من که گاهی اوقات اسم "داداش حسین"آقای سرحدی رو میارم

فقط به خاطر اینه که دایم خاطرات اونجا رو باهم مرور می کنیم

شاید فکر نمی کرد که من بعد از دوسه سال,

تصویر ذهنی ایشون رو 

هنوز به خاطر دارم

آخه نزدیک به دوسه ساله که دیگه ایشون رو ندیدم

ولی  در مدتی که در دیار غربت,با هم بودیم,

اونقدر با مهر و محبت با من رفتار کردن

و اونقدر مهربانانه,

با من هم بازی وهم کلام میشدن

که فکر کنم تاهمیشه در ذهنم باقی بمونن,

همینطور داداش علیرضا جونم

که گاهی پا به پای من توی حیاط,مسجد فوتبال بچگانه بازی می کردن...

خیلی دوستتون دارم داداشی های مهربون من.....

کاش فرصتی بشه ببینمتون دوباره......

پسندها (1)

نظرات (0)